... منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک پای وصی. حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج از او تندباد. چو هفتاد کشتی بر او ساخته، همه بادبانها برافراخته. یکی پهنکشتی بهسان عروس، بیاراسته ھمچو چشم خروس. محمّد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی. خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نهپیدا و بن ناپدید. بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق بیرون نخواهد شدن. به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه، دارم دو یار وفی. همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر. خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین. اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای. گرت زین بد آید گناه من است، چنین است و این دین و راه من است. برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم. دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان خود دل است. نباشد جز از بیپدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش. هر آن کس که در جانش بغض علی است، از او زارتر در جهان، زار کیست. نِگر تا نداری به بازی جهان، نه برگردی از نیکپی همرهان. همه نیکیات باید آغاز کرد، چو با نیکنامان بُوی همنورد. از این در سخن چند رانم همی، همانا کرانش ندانم همی. (ابوالقاسم فردوسی توسی) پوست نارنگی در چشم چکاندن!...
ما را در سایت پوست نارنگی در چشم چکاندن! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mnarengeea بازدید : 209 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 8:16